کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

رفیق جدید

دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۵ ب.ظ


سرو مرداب. نامش این است. بهار امسال که در کتابخانهٔ علوم پایه درس می‌خواندم چشمم به دیدارش روشن شد. از همان اول به دلم افتاد که این باید سرو باشد. چون با همه سوزنی‌برگ‌هایی که دیده‌بودم فرق داشت. بهار بود و تازه داشت جوانه میزد. و چه برگ‌های لطیفی داشت. بعدا دیدم در باغچه همسایه عینش هست. بعدا نهال جوانش را در حیاط عمه‌ام دیدم. پاییز که شد دیدم که در حیاط همسایه رنگش دارد برمی‌گردد و اخرایی لطیفی می‌شود. آذرماه که رفتم از باغبان علوم پایه پیاز نجم آبی را بگیرم، دیدمش که میوه‌های رسیده‌اش دارند از هم می‌پاشند و پخش خاک می‌شوند. مشت زدم و مشت زدم و جیب‌هایم را از آن میوه‌های معطر که دانه‌های صمغ مثل تکه جواهری روی تنشان نشسته‌بود پر کردم. آوردم خانه و ریختم توی شیشهٔ دربسته‌ای و هربار دلتنگ شدم بو کردم. 

این سفر که رفتیم چابکسر در جاده کرانه چندین و چند بار دیدمش که با آن هیکل اخرایی نازنینش از درختان لخت و عور خاکستری یا درختان همیشه‌سبز متمایز است. برگشتنا با عمه توی ماشین حرفش را زدیم. مانده بودیم که سرو است یا کاج. گفتم هرطوری هست می‌گردم اسمش را پیدا می‌کنم. یادم مانده بود که اگر سرو را به انگلیسی جستجوی کنم، میان تصاویر، چندتایی هم از عکسهای او می‌آید. سرچ کردم و یافتم و پی‌اش را گرفتم و اسمش را دانستم: سرو مرداب. چه اسم نازنینی مثل خود نازنینش. بومی ایران نبود. ویکی پدیای فارسی نوشته بود دارند مطالعه می‌کنند که در جنگل شمال بکارندش. خوش‌خوشان، بشکن‌زنان گفتم کجای کاری عزیزم؟ آوردند، کاشتند. 
  • ماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی