کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

اخلاقیات زنانه و مساله وارونه‌سازی ستم

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ب.ظ
امروز، روز جهانی سلامت مردان بود. سر صبح در «روانشناسی رشد» لورا برک می‌خواندم که نوزادان پسر در برابر اغلب بیماری‌های ژنتیکی آسیب‌‌تر از نوزادان دختر هستند. چند هفته پیش هم در کتاب آسیب‌شناسی روانی اطلاعات مشابهی دیده‌بودم: شیوع اغلب اختلال‌های روانی دوره کودکی، در کودکان پسر بیشتر از کودکان دختر است. از گوشه و کنار هم اخبار مشابه زیادی شنیده‌ام. مثلا این جملهٔ مطایبه‌آمیز ولی ظاهرا معتبر که «مرد بودن برای سلامتی مضر است!» این قبیل اطلاعات برایم جالب هستند چون با فرضیهٔ جدیدی که برای خودم دست و پا کرده‌ام هم‌خوانی دارند: اینکه تکامل و انتخاب طبیعی برای زن‌ها بیشتر از مردها مایه گذاشته‌است. نتیجهٔ تلویحی این فرضیه از خودش هم جالب‌تر‌ است: ممکن است مجموعه‌ای از شرایط زیست‌محیطی و اجتماعی در دوره‌های طولانی تاریخ بشر ایجاب کرده‌‌باشند که زن‌ها با سلامتی جسمی و روانی بهتری تکامل پیدا کنند؛ شاید سختگیری‌های محیط باعث شده‌باشد بقای زن‌ها بیشتر از بقای مردها به سخت‌جانی وابسته باشد و به این ترتیب در طی نسل‌های پیاپی، زن‌ها آسیب‌ناپذیرتر از مردها شده‌باشند. و بله، شاید یکی از این شرایط محیطی که حرفشان رفت، خود مردسالاری بوده‌باشد. به هر حال این حدسی است که ارزش فکر کردن دارد. 

این یادداشت دربارهٔ تاثیر تکاملی مردسالاری نیست. تکامل همیشه موضوع محبوب من بوده، اما عجالتا، وقتی به آسیب‌پذیری مردها فکر می‌کنم دلمشغولی دیگری به سراغم می‌آید: اینکه آسیب‌پذیری مردها کدام الزامات اخلاقی را پیش روی جنبش‌های زنان قرار می‌دهد؟ اگر این جنبش‌ها به سمت رقابت و نزاع آشکار جنسیتی  بیش بروند، یا صرفا از «مسالهٔ مرد» (در مقابل «مسالهٔ زن») غفلت کنند، چه بر سر مردهایی می‌آید که از نظر سلامتی آسیب‌پذیرترند و ضمنا تغییرات فرهنگی-اجتماعی باعث شده مزیت رقابتی تاریخی‌‌شان، یعنی «زور بازو» کمتر از قبل به دردشان بخورد؟ اگر قرار باشد زن‌ها و مردها رقابت کنند این رقابت چقدر برابر و عادلانه خواهد بود؟ به نظر می‌رسد «روح زمانه» به طرز پیش‌رونده‌ای با مردسالاری مخالفت می‌کند. این حتی در کشور ما هم مشهود است؛ با اینکه ایدئولوژی و سنت و قانون و تفاسیر مذهبی، همگی از مردسالاری حمایت می‌کنند. ظاهرا در این نقطه از تاریخ، جنبش‌های زنان در مقابل مردسالاری دست بالا را دارند (یا می‌روند که داشته‌باشند.). پس درست همین جاست که باید پرسش‌های اخلاقی را مطرح کرد؛ هر جا که دورنمای پیروزی وجود دارد باید پرسش‌های اخلاقی را مطرح کرد، چون بعد از پیروزی کمتر کسی گوش شنوا خواهد داشت.

من فکر می‌کنم خیلی محتمل است که جنبش‌های زنان بلغزند و خطا کنند و به ستم جنسیتی وارونه دامن بزنند؛ البته اگر تا به حال این کار را نکرده‌باشند. این خطر در سطوح عمومی‌تر این جنبش‌ها، در میان «فمنیست‌های کوچه و بازار» بیشتر و جدی‌تر است. منظور از فمنیست‌های کوچه و بازار، گروهی از افراد تحصیل‌کردهٔ طبقهٔ متوسط است که از مشهورترین نظریه‌های حوزهٔ مطالعات زنان خبر دارند و با آن نظریه‌ها همدل‌اند؛ اما مستقیما آن‌ها و نظریات رقیب‌شان را مطالعه نکرده‌اند.* آن‌ها پرسش‌ها را شنیده‌اند اما از همهٔ پاسخ‌ها خبر ندارند. آنها کمتر از فمنیست‌های دانشگاهی نسبی‌گرا و اهل تساهل هستند. در عوض گرایش دارند که مردسالاری را فرآوردهٔ مردها بدانند و از نقش زن‌ها در شکل‌گیری‌اش غفلت کنند؛ گرایش دارند مزیت‌های مردسالاری را برای زن‌ها و ضررهایش را برای مردها نادیده‌بگیرند. گرایش دارند یک یک مردها را مسئول همهٔ تبعات مردسالاری ببینند و دست به انتقام‌جویی‌های شخصی بزنند، مخصوصا در روابط نزدیک خودشان. به عقیده من، جنبش‌های زنان مسئولیت اخلاقی دارند که برای این بخش از بدنهٔ خود استدلال‌‌های اخلاقی بازدارنده فراهم کنند. آگاهی‌رسانی دربارهٔ معایب مردسالاری باید همزمان و همگام با ترویج اخلاق جنسیتی و هشدار دربارهٔ وارونه کردن پیکان ستم باشد. 

به شیوه‌های مختلفی می‌توانیم علیه وارونه‌سازی تبعیض جنسیتی هشدار بدهیم و استدلال کنیم. میخواهم این نوشته را با استدلال محبوب خودم به پایان ببرم. به این استدلال علاقه دارم چون فکر می‌کنم ذاتا زنانه است و ریشه در اصول اخلاقی زنانه دارد. (البته اگر مثل کارول گیلیگان به تفاوت بنیادین اخلاقیات زنانه و مردانه اعتقاد داشته باشیم.) این استدلال می‌گوید ما حق نداریم به مردها ستم کنیم چون آن‌ها عزیزان ما هستند؛ پدران و برادران و معشوق‌ها و فرزندان ما، خویشاوندان و دوستان و همسایه‌های ما، کسانی که به محبت و مراقبت ما نیاز دارند. و ضمنا به نظر می‌رسد که از بعضی جهات از ما آسیب‌پذیرتر باشند. به استناد اصل محبت حق نداریم به رنج آن‌ها راضی باشیم. اگر به رنج کسانی که دوست‌شان داریم راضی باشیم به ریشه‌ای‌ترین و بنیادی‌ترین اصل دنیا خیانت کرده‌ایم. همان اصلی که موجب تداوم حیات شده؛ همان اصلی که موجب شده کلاغ‌ها و روباه‌ها و انسان‌ها به یکسان مادران و پدران خوبی باشند. همان اصلی که عنکبوت نر را خوراک جفت باردارش می‌کند و جان زنبور کارگر را بر سر محافظت از کندو می‌گیرد و ماهی ماده را وا می‌دارد به بهای جان خودش تخم‌ریزی کند.  اگر به رنج عزیزانمان آری بگوییم به همهٔ اشکال متنوع حیات و همهٔ ترفندهای آن برای برقرار ماندن نه گفته‌ایم. و این همان گناهی است که مردسالاری در تاریخ طولانی خودش مرتکب شده‌‌است: انسان‌ها را (و نه فقط مردها را) واداشته است که به بهای رنج عزیزانشان از «قوانین» طرفداری کنند. پدرها و مادرها را به زنده‌به‌گور کردن دخترانشان (در همهٔ معانی واقعی و استعاری آن) راضی کرده‌است. شوهرها را به ابزارانگاری همسران‌شان راضی کرده‌است. به عقیده من، آزمون واقعی مخالفت با مردسالاری، تبری جستن از گناهان آن است. 


* خود من هم یکی از «فمنیست‌های کوچه و بازار» بوده‌ام و اگر کم‌سوادی را ملاک بدانیم، متاسفانه هنوز هستم. البته هنوز تصمیم نگرفته‌ام که  از برچسب «فمنیست» برای خودم استفاده کنم یا نه. 
* دربارهٔ تفاوت اخلاقیات زنانه و مردانه دوست دارم بیشتر بگویم. ولی اول باید بیشتر بخوانم. دیگر اینکه این بحث تلویحات جالبی دربارهٔ رابطهٔ مردسالاری و تخریب محیط زیست دارد که دربارهٔ آن هم باید بیشتر بخوانم. 
* و این یادداشت را تقدیم می‌کنم به میم، چون به من فرصت داد نوع دیگری از رابطهٔ زن-مرد را تجربه کنم؛ یک رابطهٔ امن و خالی از بازی قدرت. بدون او شاید هیچ وقت به «اصل محبت» به عنوان یک استدلال اخلاقی فکر نمی‌کردم. 
  • ماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی