کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

دو نوع تقلید

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
از روزی که به رشت آمده‌ام عصرها مرتب پیاده‌روی می‌کنم. خوشا به سعادتم که سرانجام موفق شدم رشتهٔ ارتباط بین ورزش و لاغری را ببرم. با خودم قرار گذاشتم تا پیش از کنکور به وزن‌کم‌کردن فکر نکنم. پیاده‌روی را با این هدف شروع کردم که تفنن و تنفسی باشد میان ساعت‌های طولانی درس خواندنم. کم کم کشف کردم غیر از شیوهٔ معهود من، به سبک دیگری هم می‌شود ورزش کرد؛ می‌شود تعداد گام‌ها و مسافت رفته را نشمرد، می‌شود سهمیهٔ روزانه نداشت، می‌شود از ورزش فقط لذتش را خواست. به خودم آمدم و دیدم تازه دارم اشتیاق به ورزش را کشف می‌کنم. دیدم آنچه قبلا اسمش را اشتیاق گذاشته‌بودم، در واقع انضباط و تعهد بوده، که البته بد چیزی نیست، ولی جای اشتیاق را نمی‌گیرد. حالا اگر ادعا کنم پیاده‌روی روزانه بخشی از پاداش‌های زندگی من است به خودم دروغ نگفته‌ام. 

بختم بلند است که در این شهر کم‌پارک نزدیک خانهٔ ما پارکی افتتاح کرده‌اند. هرروز همان مسیر را می‌روم، بی‌آنکه خسته شوم. و به یاد می‌آورم که چه طور منظره‌های خیابانی خیلی زود دلزده‌ام می‌کردند. این پارک کاج‌های گوناگون و افرا و بلوطهای عظیم دارد. زاغی‌ها روی شاخهٔ درختانش بالابلندی بازی می‌کنند. پرنده‌های دیگری هم هستند که لابه‌لای گیاهان مردابی انتهای پارک زندگی می‌کنند. هر روز صدایشان را می‌شنوم، اما تا به حال خودشان را ندیده‌ام. صدای آهنگین‌شان در روزهای بارانی و برفی قطع که نمی‌شود هیچ، شورمندانه‌تر و پراوج‌تر هم می‌شود. ترکیب این صدای شورمندانه با هوای مه‌گرفته و منظره پرپیچ معبرهای پارک، جنگل را به خاطرم می‌آورد. تنها مایهٔ حسرت «گوهررود» آلوده و متعفن است که از پشت پارک عبور می‌کند و انگار به ناسپاسی و گوهرناشناسی آدم‌ها پوزخند می‌زند.

پیاده‌روی غیر از ترشح سروتونین و دوپامین، کارکرد دیگری هم برایم دارد. این روزها در انزوای خودم به «اصالت» فکر می‌کنم؛ به اینکه مقهور جریان آب نبودن و مسیر خود را در پیش گرفتن یعنی چه. پیاده‌روی فرصتی است که ببینم خارج از غار خودم چگونه می‌توانم به اصالت پایبند بمانم. فقط اینجاست که آدم‌ها را می‌بینم و حضور «جریان غالب» را حس می‌کنم. آن را با بعضی از نشانه‌هایش به جا می‌آورم؛ با آرایش‌های اغراق‌آمیز مو و صورت و بدن، با گوشی‌های هوشمند حاضر به یراق، با مونوپادها و سلفی‌ها، با خبرها و تحلیل‌هایی که مستند به کانال‌های تلگرام و پیج‌های اینستاگرام هستند، با گفتگوهایی دربارهٔ جشن‌های عروسی و خرید‌های نوروزی. هر روز عصر با چشم‌ و گوش کنجکاو در معبرهای پارک می‌گردم و آدم‌ها را دید می‌زنم و از خودم می‌پرسم چگونه می‌توانم مسیر میانه را در پیش بگیرم؟ مسیری میان دنباله‌روی و تضاد. طوری که احساس درستی را نه ازموافقت و تایید دیگران به دست بیاورم، نه از نفی و رد آن‌ها؛ طوری که نه هویت همرنگ داشته باشم و نه هویت ضد؟ در این سال‌ها بیشتر و بیشتر متقاعد شده‌ام که «تضاد، دومین نوع تقلید است.» و راستش از این نوع دوم بیشتر از نوع اول می‌ترسم. 
  • ماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی