از روزهای قرمز تقویم
پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ب.ظ
پریودم. دوباره به خودم مرخصی دادهام. دو سال پیش با خودم قرار گذاشتم روز اول پریود به خودم مرخصی بدهم. اما در این فاصله کمتر به آن عمل کردهام. دلم میخواست آیینی هم برای روزهای آغاز خونریزی داشتهباشم. چندتایی ابداع کردم اما تصنعی بودند و زود کنار رفتند. فکرش را که میکنم میبینم در این زمانه آیین داشتن کار عجیب و بعیدی است. آیینها از دل جهل و حیرت در مقابل هستی میجوشند. ما با این خودعالمپنداریمان به مناسک و آیین چه کار داریم؟ مناسکمان ناشنیانه و مضحک و تقلیدی از آب درمیآید؛ پوک و پوچ و بیمعنا. ولی البته من مناسکی دارم که خیلی هم بیمعنا نیست: به فرموده دکتر از این ماه، هر روز که خونریزی دارم دو تا قرص آهن میخورم؛ صبح و شب. خوشم میآید؛ احساس میکنم مراقب بدنم هستم. و شاید تلقین باشد اما به نظرم میآید درد و ضعفم هم کمتر میشود. امروز آن قدر حالم خوب بود که ورزش کردم؛ ورزشی که این اواخر خیلی بینظم شدهبود و روزهای عادی هم گاهی تعطیل میشد.
خوشم میآید پریود باشم و ورزش کنم. خالهای دارم، ورزشکار است. میگوید بعضی از ورزشکارهای زن بهترین رکوردهایشان را در ایام خونریزی زدهاند. میگوید خونریزی ماهانه باید تجربه خوبی باشد. اگر نیست، چون ما از طبیعتمان دور شدهایم. خودم هم از روزهای خونریزی خوشم میآید. از اینکه رحمم را مثل گوی داغ و فروزانی در میان بدنم احساس کنم خوشم میآید. نیلو یک بار متنی برایم فرستادهبود که یوگیها (یا بعضیهایشان) معتقدند این تجربه رحم داغ موضوع بینظیری است برای مراقبه. با عقل من هم جور درمیآید. هیچ وقت دیگری این قدر به بدنت نزدیک نیستی؛ هیچ وقت دیگری بدنت این طور بیوقفه در پسزمینه آگاهیات حاضر نیست. حتی استخواندرد پریود هم از زمرهٔ دردهای خوب است، ملایم است، آدم را از پا در نمیآورد. انگار طاقتت را میسنجند با این درد. حس خوبی است که هربار طاقت میآوری. پریود که هستم بدنم بیشتر از همیشه به چشمم محترم است.
فقط اینها نیست؛ از آن رقت قلبی که با پریود میآید هم خوشم میآید. انگار فقط رحمم نیست که لایه لایه فرومیریزد؛ روحم هم همان قدر نازک میشود. زود به گریه میافتم؛ اغلب گریه شوق و شادی و حیرت و تحسین، و ندرتا گریه غم. برگ شمشاد اشکم را درمیآورد؛ پر پرنده در باد، بوی کود، میوههای بلوط که روی خاک نمور میپوسند، خش خش پرگهای نی مرداب در پارک، هوای مِه گرفته، بخار دهن آدمها، چین و چروک دست پیرها، لطافت فرّار پوست بچهها. همه اینها انگار معنایی ورای خودشان دارند، چیزی غیر از خودشان را تداعی میکنند؛ مرگ و زندگی را تداعی میکنند . پریود که هستم آمادهام زانو بزنم مقابل مرگ و زندگی و هردو را پرستش کنم. مردها این چیزها را کمتر میبینند. خیال میکنند پریود یعنی انفجار خشم، پاچهگیری بیدلیل، بدخلقی بیدلیل. اما من خیال میکنم اگر قرار باشد زنی به رسالت برسد، وحیاش را حتما وقتی میفرستند که خونریزی داشته باشد.
نه اینکه انفجار خشم نباشد؛ گاهی پیش میآید. اما به نظر من خاص وقتهایی است که مراعات خودت را نکردهای یا دیگران مراعاتت را نکردهاند؛ بار اضافه برداشتهای یا بر دوشت گذاشتهاند. همین که پریود را پنهان میکنیم، حرفش را نمیزنیم، خودش دیگران را به خطا میاندازد که میتوانند همان همکاری همیشگی را ازمان طلب کنند. نمیدانند، نگفتهایم که پریود زمان کناره گرفتن و در خود فرورفتن و دروننگری است. حتی اگر برای دردش نباشد، برای رقت قلبش هست. حیف نیست همچه روزهایی را که صدای بال فرشتهها و نفس دیوها درست کنار گوشت میآید، به درس و امتحان و سررسید تحویل پروژه و شستن ظرفها و تمیز کردن خانه بگذرانی؟ حیف نیست یک نفس خلوت نکنی که مسیر حرکت خون را در اندرونت دنبال کنی؟ اگر همه چیز بر مدار مراد بگردد، خانهٔ امن و گرمی باشد، پتوی خوبی، فراغتی، غذای داغ و تندی، عزیزانی که هوایت را داشتهباشند و محبوبی که دست بگذارد روی کانون درد در گودی کمرت، از قضا روزهای خونریزی روزهای خوبی هستند. تازه میشوی، مثل رحمات که با هر خونریزی تازه میشود.
- ۹۵/۰۹/۱۱