دربارهٔ «فروشنده» و تعلیق قضاوت اخلاقی
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ
شنبه تهران بودم. با میم رفتیم سینما ملت، «فروشنده» را دیدیم. بعد روی چمنها نشستیم و فهممان از فیلم را با هم مبادله کردیم؛ از صحنههایی که همدیگر را توضیح میدادند گفتیم، از اشارتها و دلالتها، از ریزهکاریهایی که توجهمان را جلب کردهبود. اما در دام آن نشانهشناسی جعلی که بعد از اکران «جدایی نادر از سیمین» باب شده بود نیفتادیم؛ همان که زور میزد از پیکسل پیکسل صفحهٔ نمایش معنای نمادین استخراج کند و به فیلم لایههایی نسبت بدهد که بعضا به تنش زار میزدند. ساعتی نشستیم و به سادگی برای هم گفتیم چه دیدهایم و چه برداشت کردهایم. روز بعد هنوز چیزهایی داشتیم که درباره «فروشنده» بگوییم. روز بعدتر چندتا نقد و یادداشت که این طرف و آن طرف خواندهبودیم برای هم فرستادیم و باز قدری حرف زدیم. تجربه جالبی بود؛ انگار فیلم را دوبار دیدهباشم و به فراز و فرودش آشناتر شدهباشم. جالبتر از آن، یافتن موضوعی بود که به یک اندازه هردومان را جذب و درگیر کند. چون رشتههای تحصیلیمان متفاوت و دور از هماند و چون هردو سعی میکنیم خودمان را به نگاه تخصصی پایبند کنیم و عادت بدهیم (و لاجرم به هر سوراخی سرک نکشیم و درباره هرچه میبینیم نظر ندهیم) از این قبیل فرصتها زیاد نداریم.
از همهٔ آنچه دربارهٔ فیلم گفتیم و خواندیم یک نکته برای من از همه جالبتر بود: اینکه فروشنده برخلاف آثار گلکردهٔ دیگر فرهادی، قهرمان دارد و قضاوت اخلاقی میکند؛ مریم حتی از این هم فراتر رفتهبود و نوشتهبود تجویز اخلاقی میکند. به دو دلیل این نکته برایم جالب و حتی خوشایند است: اول اینکه از مدتی قبل با خودم فکر میکردم جریان روشنفکری ما دارد بیش از حد روی طبل نسبیگرایی اخلاقی و تعلیق قضاوت میکوبد. اگر واقعا شرایط اخلاقی جامعه را بحرانی میدانند -که ظاهرا میدانند- با تعلیق قضاوت فقط به بحران دامن میزنند. من استدلال هانا آرنت را میپذیرم که میگوید در بحرانیترین شرایط هم میتوان -یا در واقع باید بتوان- گناهکار را از بیگناه بازشناخت؛ چون اگر گناه را جمعی بینگاریم مفهومش را به ابتذال کشیدهایم؛ چون اگر همه گناهکار باشند مثل این است که هیچ کس گناهکار نیست. و «فروشنده» اولین جایی است که میبینم فرهادی دنبال گناهکار و بیگناه میگردد. برای من نویدبخش است که کسی مثل فرهادی دنبال گناهکار میگردد و عرصهٔ قضاوت اخلاقی را وا نمیگذارد به آن گفتمان صلب و مطلقگرا و تکانگاری که پیچیدگیهای موقعیت انسانی را فرومیکاهد به مفاهیم تکبعدی و تکلایهای مثل غیرت. (و اصلا مگر همین فروکاهشها نبودهاند که ما را به هرچه قضاوت اخلاقی بدبین و از آن دلزده کردهاند؟) برایم نویدبخش است چون فرهادی در فیلمهای قبلیاش نشان داده که ذات گرهدرگره روابط انسانی را میشناسد. برایم نویدبخش است که هنر تحلیلگر قضاوتکننده داشتهباشیم.
اما گفتم دو دلیل دارم؛ دلیل دومم شخصی است. خود من هم چند سال است قضاوت اخلاقی را معلق گذاشتهام؛ آن قدر که گاهی در برخوردهای روزمره، در تشخیص اینکه حق با من است یا فروشنده، یا رانندهٔ تاکسی و همسایه، درماندهام. اما تازگیها دارم با ترس و لرز از خودم میپرسم آیا میتوان بدون نادیدهگرفتن و فروکاستن موقعیت لایهلایهٔ انسانی دست به قضاوت زد؟ آیا میتوان انسانها را عینا و از نزدیک و بیواسطه شناخت و باز از درستی و نادرستی تصمیمهایشان گفت؟ آیا سنجهٔ اخلاقیای هست که با دانش متراکم و نسبتا جدید ما از روان و اجتماع انسانی بیشتر جور دربیاید؟ میم پاسخ جالبی به این سوال میدهد؛ میگوید تعلیق قضاوت اخلاقی، چه برای افراد و چه برای جوامع، یک وضعیت موقتی است؛ نشانهٔ مرحلهٔ گذار است. به زودی نظم جدیدی برقرار میشود که در آن داوری کردن دوباره ممکن میشود. اینکه میبینم فرهادی از این دره عبور کرده و دنبال سنجهٔ اخلاقی تازه است و دست به قضاوتهای سنجیدهتر میزند برای من هم نویدهای شخصی دارد. با خودم فکرمیکنم این راه بسته نیست؛ دیگران رفتهاند، من هم میتوانم بروم.
*با همین حال و هوا: قمار اخلاقی
از همهٔ آنچه دربارهٔ فیلم گفتیم و خواندیم یک نکته برای من از همه جالبتر بود: اینکه فروشنده برخلاف آثار گلکردهٔ دیگر فرهادی، قهرمان دارد و قضاوت اخلاقی میکند؛ مریم حتی از این هم فراتر رفتهبود و نوشتهبود تجویز اخلاقی میکند. به دو دلیل این نکته برایم جالب و حتی خوشایند است: اول اینکه از مدتی قبل با خودم فکر میکردم جریان روشنفکری ما دارد بیش از حد روی طبل نسبیگرایی اخلاقی و تعلیق قضاوت میکوبد. اگر واقعا شرایط اخلاقی جامعه را بحرانی میدانند -که ظاهرا میدانند- با تعلیق قضاوت فقط به بحران دامن میزنند. من استدلال هانا آرنت را میپذیرم که میگوید در بحرانیترین شرایط هم میتوان -یا در واقع باید بتوان- گناهکار را از بیگناه بازشناخت؛ چون اگر گناه را جمعی بینگاریم مفهومش را به ابتذال کشیدهایم؛ چون اگر همه گناهکار باشند مثل این است که هیچ کس گناهکار نیست. و «فروشنده» اولین جایی است که میبینم فرهادی دنبال گناهکار و بیگناه میگردد. برای من نویدبخش است که کسی مثل فرهادی دنبال گناهکار میگردد و عرصهٔ قضاوت اخلاقی را وا نمیگذارد به آن گفتمان صلب و مطلقگرا و تکانگاری که پیچیدگیهای موقعیت انسانی را فرومیکاهد به مفاهیم تکبعدی و تکلایهای مثل غیرت. (و اصلا مگر همین فروکاهشها نبودهاند که ما را به هرچه قضاوت اخلاقی بدبین و از آن دلزده کردهاند؟) برایم نویدبخش است چون فرهادی در فیلمهای قبلیاش نشان داده که ذات گرهدرگره روابط انسانی را میشناسد. برایم نویدبخش است که هنر تحلیلگر قضاوتکننده داشتهباشیم.
اما گفتم دو دلیل دارم؛ دلیل دومم شخصی است. خود من هم چند سال است قضاوت اخلاقی را معلق گذاشتهام؛ آن قدر که گاهی در برخوردهای روزمره، در تشخیص اینکه حق با من است یا فروشنده، یا رانندهٔ تاکسی و همسایه، درماندهام. اما تازگیها دارم با ترس و لرز از خودم میپرسم آیا میتوان بدون نادیدهگرفتن و فروکاستن موقعیت لایهلایهٔ انسانی دست به قضاوت زد؟ آیا میتوان انسانها را عینا و از نزدیک و بیواسطه شناخت و باز از درستی و نادرستی تصمیمهایشان گفت؟ آیا سنجهٔ اخلاقیای هست که با دانش متراکم و نسبتا جدید ما از روان و اجتماع انسانی بیشتر جور دربیاید؟ میم پاسخ جالبی به این سوال میدهد؛ میگوید تعلیق قضاوت اخلاقی، چه برای افراد و چه برای جوامع، یک وضعیت موقتی است؛ نشانهٔ مرحلهٔ گذار است. به زودی نظم جدیدی برقرار میشود که در آن داوری کردن دوباره ممکن میشود. اینکه میبینم فرهادی از این دره عبور کرده و دنبال سنجهٔ اخلاقی تازه است و دست به قضاوتهای سنجیدهتر میزند برای من هم نویدهای شخصی دارد. با خودم فکرمیکنم این راه بسته نیست؛ دیگران رفتهاند، من هم میتوانم بروم.
*با همین حال و هوا: قمار اخلاقی
- ۹۵/۰۶/۲۴