As I experienced
پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۰ ب.ظ
از میان آنچه میخواستم در تابستان 95 انجام بدهم، بیشتر از همه دربارهٔ مطالعهٔ زبان انگلیسی موفق بودم. این تنها برنامهای بود که به رغم بالا و پایین شدنهای درونی و بیرونی، تقریبا هر روز پی گرفتم. و حالا نتیجه کاملا مقابل چشم است: خیلی در درک مطلب و تلفظ رشد کردهام. اما چه کردم و چگونه و با کدام ابزار پیش رفتم؟
- یاد گرفتن واژههای جدید محور زبانآموزیام بود. با همین کتابهای لغت معروف پیشرفتم؛ اسنشال وردز، 504 و 1100 واژه. اولی و دومی را در جریان درس خواندن برای کنکور یک بار مرور کردهبودم، ولی بعد از کنکور دوباره رفتم سراغشان با این قصد که اینبار واژههای حاشیهای و مترادفها را هم یاد بگیرم. 1100 را هنوز شروع نکردهام، اما در برنامه هست. چه طور خواندم؟ با نرمافزار پرآموزی که واژهها را طبق مدل جعبهلایتنرمرور میکند. برای هر واژه یک فلشکارت صوتی-تصویری دارد؛ یعنی واژه را در کنار تصاویر تداعیکننده مینویسد و همزمان تلفظ میکند. بعدا، هنگام مرور، آن تصاویر نمایش داده میشوند و تو باید واژه را تایپ کنی. این طوری گوشت به تلفظ آشنا میشود و املا را هم یاد میگیری. من راضی بودم. و نرمافزار را توصیه میکنم.
- قدری ریدینگ هم خواندم، از روی کتابی به نام سلکتریدینگ، جلد آپراینترمدیتاش. هر درس را میخواندم و چندین بار به روخوانی نیتیو ضبطشدهاش گوش میدادم و بعد تمرینها را حل میکردم. و نیز لغتهای جدید را وارد جعبهلایتنر دستیام میکردم. که برای مرور خوب چیزی است، اما از وقتی به نرمافزار پرآموزی عادت کردهام -که لقمهٔ راحتالحلقومی است، از این نظر که مجبور نیستی خودت کارتها را درست کنی- با قدری اکراه و لختی سراغ لایتنر دستی خودم میروم. سلکت ریدینگ را حالا بیش از نیمه خواندهام و میرود که در همین یکی دوهفته تمام شود. بعدش قصد دارم مجموعهٔ متون تخصصی روانشناسی را بخوانم که کیانوش هاشمیان گردآورده.
- گرامرم از دوران دبیرستان ضعیف بود. گرامر اینیوز را به خودم تجویز کردم که روزی یک درس بخوانم؛ هر درسی یک صفحه است و یک صفحه هم تمرین دارد. کار دشواری نیست، با این حال هر روز نخواندم. اگر خوانده بودم حالا خیلی پیشتر بودم. ولی همین قدر هم بسیار مفید بوده. بعضی از گیر و گرفتها گرامری قدیمیام که از ترس و تنبلی هرگز دنبال حل و فصلشان نبودهام رفع شدهاند.(مثلا تفاوت پرسنت پرفکت و پرسنت پرفکت کانتینیوز) حس خوبی است که از مرزهای معهود عبور کنم. میدانم که باید ادامه بدهم. کتاب 145 درس دارد و من سر درس 15 هستم. آهسته و پیوسته پیش میروم.
- چند روزی است گوگلترنسلیت کامپونیتی را کشف کردهام. واردش میشوی و ترجمه میکنی یا به ترجمههای دیگران رتبه میدهی و در عوض امتیاز میگیری. هنوز خیلی سادهاست و به نظرم باید گسترشش بدهند. بیشتر به بازی میماند و از آن کارهایی است که اگر سرش بنشینم زمان را گم میکنم. با این حال به خودم گفتم اگر بنا به بازی و بازیگوشی است بگذار دست کم چیزی هم از آن بیاموزم. این است که روزی چند بار، برای تفنن و وقتگذرانی واردش میشوم، با این امید که این تفنن جدید، بازیگویشیهای وقتکشتر و عبثترم را از میدان به در کند، مثلا عادت ول گشتن در توییتر را.
حالا که اینها را مینویسم خودم هم تعجب میکنم که این قدر ثابتقدم و جدی و مصمم بودهام. تعجب میکنم که همین مسیر مشخص را پیوسته ادامه دادهام و مدام سرک نکشیدهام به راههای جایگزین و میانبر و چراغهای چشمکزن چه و چه. تعجب میکنم که سست و خسته نشدهام و رها نکردهام. فکر میکنم دلیلش نتیجهای است که از کنکور گرفتهام. دلگرم شدهام به آن موفقیت. اعتماد به نفسم بیشتر شده. در خودم میبینم که هدفگذاری کنم و بروم و برسم. و حالا اگر کسی ازم سراغ راهی را بگیرد برای منظمتر و باانگیزهتر و باارادهتر شدن، پیشنهاد میکنم یک هدف مشخص کمیتپذیر برای خودش انتخاب کند؛ چیزی که نتیجهاش یا موفقیت یا شکست باشد و حدوسط نپذیرد. حتی شاید بد نباشد که این هدف قدری رقابتی باشد، شبیه به کنکور. بعد توصیه میکنم برا این هدف تا میتواند مایه بگذارد و به هر سختی که میتواند به آن برسد. بهش میگویم یک چنین موفقیتی در تاریخچه شخصی آدم منبع عظیمی از عزتنفس و اراده و جدیت خواهد شد. و این احساس بدلناپذیر است؛ هیچ راهحل طلایی و حقه و شعبدهای نمیتواند شبیهش را به دست دهند.
- ۹۵/۰۶/۰۴