کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

مثل باران

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ق.ظ

* برای همسرم، میم


مثل باران اگر به من بزنی، مثل شالی به رقص می‌آیم

تو جنوبی بخوان سرودت را، من شمالی به رقص می‌آیم

عشق حال درست آدم‌هاست، رقص حال درست شالی‌ها

با تو حالم درست خواهد شد، من و لبخند و خوش‌خیالی‌ها...

تو شبیه غروب آبادی، مه و فانوس و عطر نان داری

سفره باز کدخدا هستی؛ بی‌دریغی و میهمان داری

شانه‌ات لانه پرستویی است، که ز کوچ جنوب جا مانده

از تو در خاطرات قایق‌ها، یاد یک موج خوب جا مانده

هر چه گنجشک مرده در من هست، به تو ای صور صبح زل زده‌است

در تو رنگین‌کمان خیسی هست، که به خورشید تازه پل زده‌است

رقص گل‌های دامنم در باد، کار دست پرنده‌ها داده‌است

گل و باد و پرنده معذورند، عطر پیراهن تو در باد است


ماهی ایمانی

(تاریخ تکمیلش یادم نیست)