کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

۱ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

راز زنده‌مانده‌ها

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۵۵ ب.ظ



پروژهٔ پایان‌نامه‌ام دربارهٔ روایت‌درمانی است. باید یک بار مفصل بنویسم که روایت‌درمانی چیست، از آن چه آموخته‌ام و به چه طرقی به خود من کمک کرده‌است. نقدا همین قدر بپذیرید که روایت‌درمانی سعی می‌کند با غنی کردن -ولی نه الزاما تغییر دادن- روایت‌های افراد از زندگی و خودشان و گذشته، به آن‌ها کمک کند که هویت‌شان را بازتعریف کنند. فرض بر این است که بعد از این بازتعریف افراد گزینه‌های بیشتری برای زندگی در حال و آینده خواهند داشت. 


اول قرار بود یک دوره روایت‌درمانی برای گروهی با مشکلات خاص برگزار کنم. به دلایلی نشد. رسیدم به گروه دردسترس‌ترِ دانشجویان دانشگاه. کار را با یک دورهٔ آزمایشی شروع کردم که حالا نیمی از جلساتش سپری شده. با وجود همهٔ افت و خیزها، با وجود اینکه همه چیز طبق نقشهٔ ذهنی من پیش نرفت، این تجربه برایم رشددهنده و نویددهنده بود. 


برنامهٔ جلسات درمان را خودم، زیر نظر استاد راهنما و بر اساس منابعی که دربارهٔ روایت‌درمانی وجود دارند نوشتم. با احتیاط در گوشه و کنار برنامه چند تکنیک و تمرین گنجاندم که الزاما از خود روایت‌درمانی نیستند اما می‌توانند با آن سازگار شوند و برای اهداف آن به کار گرفته شوند. این‌ها همگی ابزارهایی هستند که در دوره‌های مختلف زندگی برای کمک به خودم به کار گرفته‌ام. به اشتراک گذاشتن‌شان با دیگران و دیدن اینکه چگونه بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد هیجان‌انگیزترین بخش تجربهٔ روایت‌درمانی است. نوید محقق شده غایت خواستهٔ من از روان‌درمانی را می‌دهد. 


بعد از اینکه توانستم جاه‌طلبی‌های اجتماع‌پسندم را کنار بزنم، دیدم غایت خواستهٔ من از روان‌درمانی این است که آنچه برای خودم مفید بوده را با کسانی شبیه خودم به اشتراک بگذارم. «روانکاوی» رازآلود و احترام‌برانگیز است؟ کار کردن با بیماران اسکیزوفرنیک شباهت بیشتری به تصویر سینمایی روان‌درمانی دارد؟ دارد باشد! این‌ها نیستند که مرا عمیقا راضی می‌کنند. این‌ها را نمی‌توانم عرضه کنم. 


اما چه چیزی برای خودم مفید بوده که حالا می‌خواهم به اشتراکش بگذارم؟ اشکال مختلف نوشتن. در طول این سال‌ها نوشتن را بیشتر خطاب بیش از هر کس خطاب به خودم به کار گرفته‌ام. آن را در غالب‌های مختلف ریخته‌ام تا در موقعیت‌های مختلف تسکینم بدهد، هدایتم کند، مرا پیش براند یا اگر لازم شد دنبال خودش بکشد. ایمان من به نوشتن است و سرانجام در ان نقطهٔ خاص از زندگی، پذیرفته‌ام که فقط می‌توانم داعی ایمانم باشم. 


آنچه در گروه‌درمانی دانشگاه آموزش می‌دهم روایت‌درمانی است در تلفیق با تکنیک‌های نوشتنی. راهی است که خودم قبلا در نقش مسافر طی کرده‌ام. حالا کمی بلدراهم. اما خیلی بیشتر نوآموزم. نوآموزی که با هر گروه تازه‌ای از مسافران جاده را بیشتر و بیشتر می‌شناسد. به آدم‌ها نشان می‌دهم که من و دیگران برای کمک به خودمان چه کرده‌ایم. آن‌ها هم نشانم می‌دهند که برای کمک خودشان چه کرده‌اند. این بزرگترین چیزی است که کار در زمین روایت‌درمانی به من داده‌است: پی بردن به راز زنده‌ماندن آدم‌ها در بیابان‌های بی‌رحم و خصمانهٔ زندگی‌شان.