کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

سفری که نمی‌دانم به کجا می‌رود

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ب.ظ
می‌خواهم مستقیما به مسالهٔ جنسیت نگاه کنم. آیا جرئتش را خواهم داشت؟ دیگر برایم روشن شده که چه طور از جنسیت و تبعیض جنسیتی برای خودم «عینک قرمز» ساخته‌ام. حتی در اولین خاطره‌هایی که به یاد می‌آورم جنسیت و احساس تبعیض به خاطر آن عمده‌است. سه شنبه بعد از کلاس نظریه‌های درمان گفتگوی خصوصی کوتاهی با استادم داشتم. اعتراف کردم که تصویر من از اولوهیت شدیدا آمیخته به عنصر جنسیت‌ است؛ نمی‌توانم عنصر جنسیت را کنار بگذارم و در عین حال، مفهوم اولوهیت را هم نمی‌توانم کنار بگذارم. این تبدیل شده به بن‌بست زندگی‌ام. 

همان روز (سه‌شنبه) بر بی‌میلی‌ام غلبه کردم و کمی از «نیروی حال» را خواندم؛ کتابی است که نیلوفر برای تولد 26 سالگی‌ام هدیه داده. نویسنده تلاش کرده جوهرهٔ مشترک شیوه‌های مختلف عرفانی را استخراج کند. تاکیدش بر حضور در لحظه برایم ارزشمند است؛ چیزی را که از وجودگراها آموخته‌ام کامل می‌کند. رولو می (و بقیهٔ روانشناس‌های وجودگرا) نیز به اهمیت حضور در حال اشاره کرده‌اند؛ اما این کتاب چگونگی انجام آن را به شیوه‌ای فنی شرح می‌دهد. چند وقتی بود کتاب را ناتمام کنار گذاشته‌بودم؛ و روز سه‌شنبه که سراغش رفتم رسیدم به بخشی از کتاب که دربارهٔ زنانگی و تبعیض جنسیتی بحث می‌کرد. آن گونه که نویسنده موضوع را صورت‌بندی کرده‌بود برای من معنا داشت. می‌گفت زن‌ها تجربهٔ تبعیض جنسیتی را در شکل فردی و تاریخی‌اش در خودشان نگه می‌دارند و به درد روانی-جسمانی تبدیل می‌کنند. این حتی اگر دربارهٔ همهٔ زن‌ها حقیقت نداشته‌باشد، موقعیت و تجربهٔ مرا به خوبی توضیح می‌دهد. 

هویت قربانی، این چیزی است که برای خودم ساخته‌ام و نگه داشته‌ام. اینجا یک دوراهی هست: اگر هویت قربانی را رها کنیم آیا به این معناست که دیگر ظلم را تشخیص نمی‌دهیم یا مردود نمی‌شماریم؟ و آن وقت آیا راهی برای دگرگون کردن روندهای ظالمانه وجود دارد؟ جواب این سوال را ندارم و همین است که تغییر کردن را دشوار می‌کند. اما سنت‌های درمانی گوناگون، هر کدام با واژه‌های خودشان، بارها و بارها گفته‌اند که کلید درمان در فراتر رفتن از هویت قربانی است. می‌دانم اگر بخواهم صادق و شجاع باشم؛ این راهی است که باید بروم. اما کی؟ به نظرم همین حالا. و چگونه؟ هنوز نمی‌دانم. 

سومین سرنخ را از «ارزیابی و درمان سبک زندگی» گرفتم؛ کتابی دربارهٔ رویکردهای آدلری به روان‌درمانی که برای درس نظریه‌های درمان، به عنوان تکلیف کلاسی می‌خوانم. آدلر به اهمیت خاطره‌های اولیه اشاره می‌کند که افشاکنندهٔ درک کنونی ما از جهان هستند. من همیشه پیش خودم از اهمیت خاطره‌های اولیه باخبر بودم؛ حتی قبل از آنکه یک کلمه روانشناسی بدانم. و گفتم که خاطره‌های اولیه‌ام همه به برداشت‌هایم از جنسیت اشاره می‌کنند. اگر بخواهیم با کلمات آدلر حرف بزنیم، سبک زندگی‌ای ترتیب داده‌ام که در آن همه چیز با ارجاع به تفاوت‌های زیستی و اجتماعی بین دوجنس فهم میشود. می‌خواهم به دل این سبک زندگی بروم و آن را بفهمم. می‌خواهم بدانم چه‌طور تجربیاتم برداشت‌هایم را شکل داده‌اند (و برعکس). این دشوار و ترسناک است و تعهد عظیمی می‌طلبد، اما بهتر از آن است که به جانبی کشیده‌شوم بدون اینکه بدانم چرا. اگر دربارهٔ مسالهٔ جنسیت درون خودم کاری انجام ندهد، هرکاری که در این مورد در جهان بیرون انجام بدهم غیرصادقانه و احتمالا کم‌اثر خواهد بود. 
  • ماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی