کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

کانی‌چاوْ

من گذرگاه بادها هستم

چندپارگی

سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۰۵ ب.ظ
خوابیدن در خانهٔ مادربزرگم در میانده حظ عجیبی دارد. به خودم وعده داده بودم پس از ناهار درس بخوانم، اما لحاف پنبه‌ای را برداشتم و در زیرشیروانی چوبی خودم را به خواب سپردم. خوابم سبک و پرهیاهو بود. چیزهایی از بیداری را با تصاویر و صداهایی از ناکجای درونم می‌آمیختم و خواب‌های سبک و سیال و گریزان می‌دیدم. صدای زندایی را شنیدم که می‌گفت آش آبغوره می‌خواهد بپزد. و فهمیدم که مهمان آمده. اما در خیالم مهمانان دیگری را هم آفریدم؛ از جمله خواهر و برادری از خویشان مادرم. در خواب با خودم کلنجار رفتم که بروم پایین رو نشان بدهم؟ یا صبر کنم تا بروند؟ مهری که به آن آدم‌ها داشتم با دلخوری‌هایم کشتی می‌گرفت. سپس صدای خودم را شنیدم که به خودم می‌گفت: «نرو، اهل فامیل همیشه تو را چندپاره می‌کنند.»

  • ماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی